خدایاااااااااا بحق این روز عزیز و بحق باب الحوائجت نخواه بیش از این بدشدنم را...اگر بدیهای مکررم را نمیگیری.. بگیر از من جانی ک در بدن مانده....زجر بد بودن دنیا بدتر بودن آخرت نفسم را گرفته....قلبم ب شماره میزند..چشمم قرار ندارد.
این جان بی ارزش را بستان و رهایم کن.هرچه جایگاه آخرتم خراب است...مگذار خرابتر شود...
میگویند از درگاهت نومید نشویم ک کفر است..
از درگاه تو نومید نیستم از خود ناامیدم...
گویا دیگر درمان پذیر نیستم...
تو ک همچنان الطافت به وفور قابل رویتند و حتی چشمان کور من نیز تو را میبیند...
پس چگونه بگویم رهایم کرده ای؟؟؟
این منم ک گویی بهتر شدن ندارم و بدتر میشوم