یهویی های خودم...

من منم ..و به دنبال مِنِ حقیقی ام میگردم..

یهویی های خودم...

من منم ..و به دنبال مِنِ حقیقی ام میگردم..

سلام به یُمن نام مبارک خدا...
اینجا نمیدانم چه پیش میآید اما...
میدانم دلم تنگ است..
نمیدانم چه میخواهی...
میدانم اتفاق روزگار تو را اینجا کشانده...
میدانم همگی تنهایی را تجربه کرده ایم...
حالا نمیخواهم جانماز آب بکشم...
اما درنگی کن..
حقیقتا چقدر سخت است تنهایی؟؟؟؟؟؟؟؟
این روزها رهبرم تنهاست...
امام زمانم تنهاست...
که ما کوفی منشانه مدام نامه ی دروغینِ جان نثاری برایشان مینگاریم...
و من مدعی تنهایی؟؟؟؟؟؟؟؟

اما نه.... حقیقتا خدایی دارم که به قول بزرگی:
بارها در زندگی درست جایی دستم را گرفته که میتوانست مچم را بگیرد.....

دعاکنیم...برای آدمیتمان...
برای ظهور...

۵ مطلب در بهمن ۱۴۰۱ ثبت شده است

گاهی گمان نمیکنی ولی میشود...

گاهی نمیشود که نمیشود...

گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است...

گاهی نگفته قرعه بنام تو میشود...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۰۱ ، ۲۱:۴۹
فرزند آدم
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۰۱ ، ۱۴:۰۰
فرزند آدم

حوالی اینجا...

دلهایی دیدم زلال...

وجودهایی پاک و شریف...

جانهایی پر از عفت و حیا...

و چشمانی رو به سوی نور....

حوالی اینجا کسانی دیدم که میتوانم به معجزه ی دعایشان دل ببندم....

محتاج معجزه ام برای پدرم ...

آمده ام به تمنا....

ملتمسانه دعایتان را گدایی کنم...

که فرمودند با زبانی دعاکنید که با آن گناه نکرده اید...

لطفاااااااا....

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۰۱ ، ۱۱:۲۳
فرزند آدم

با یه بزرگواری صحبت میکردم،بهشون میگفتم الدنیا مزرعه الاخره...پس درواقع اخرت از مسیر دنیا میگذره...چند روزی گذشت بیشتر به این موضوع فکر کردم...که اگه بهترین بذرهای عالم هم توی دستت باشه و اگه بهترین کشاورز باشی تا مزرعه (محل زراعت)نداشته باشی...فصل درو....چیزی برای برداشت کردن نداری...

به نظرم اومد دنیا اینجوریه که اگه تو مثلا خیلیییی خوب باشی ولی واسه خودت نه توی زمین نه توی حوادث و...عملا انگار کاری نکردی...چیزی نکاشتی...

 

یه کم بیشتر بهش فکر کردم ....به اونایی که از خوبیهای نژاد ایرانیا میگن...

عملا فرصت رشد نداشتیم...با انقلاب اسلامی اون زمین...برای رشد فراهم تر شد....سهل شد..

به قول حضرت آقا حفظه الله توی سخنرانی شون برای ارتشیها...قبل از انقلاب ی ارتشی (همافر) اجازه نداشت حتی فلان قطعه رو باز کنه..که مبادا سردربیاره...قطعه ای از چیزی که مال خودش بود و خریداری شده بود...قطعه رو میفرستادن امریکا درستش میکردن یا تعویض ...بعدش برمیگردوندن...

اما الان نه تنها دست میزنن به قطعات بلکه خودشون اونا رو میسازن..

 

دهه ی شکوفایی مان مبارک...

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۰۱ ، ۱۶:۳۳
فرزند آدم

از مدرسه برگشته بودم....ازون روزای پرکار بود که هر دو ساعت ی کلاس و ....

حال روحی خوبی نداشتم....

اومدم بچرخم ی کم بخونم وبهایی رو که تازه باهاشون آشنا شده بودم..

از وب شاگردبنا متوجه پویش کتابخوانی آرام جان راه افتاده خیلی اتفاقی جرقه ای باعث شد حوالی خیلیهامان را روشن کند...

من به اینها میگویم رزق معنوی...

سابقه نداشت با آن خستگی تاااا شب پای سیستم باشم...

کلا اهل گوشی نبودم از قدیم...بخاطر کرونا و کلاسهای مجازی ناچار شدم و بعد معتاد....اما چشمانم را اذیت میکرد...

میخواستم نسخه چاپی را تهیه کنم اما ساعت ۲ ک تعطیل میشدم از مدرسه جایی باز نبود...

اولین نسخه کتاب الکترونیکم شد...

همان جا میخکوب شده بودمو اشک میریختم...

تا نیمه را خواندم....

خواستم ب توصیه ی شاگردبنا میانه رو باشم ...روزی ده صفحه..اما نشد....

حالا اشکهایم بند نمی آمدند و توان بلند شدن نداشتم...

تا نیمه هایش رسید...

به معنای کاملش حس حقارت و عقب ماندگی داشتم...

به ناچار بلند شدم...نیمه دوم را فردا بعد از نماز صبح شروع کردم..

زودتر از انچه که تصور میکردم تمام شده بود...

و من چقدددر اشک ریختم....

ما یک نام میشنویم و هر نام را هزاااااران بار بها داده شده....

 

خدایاااااا موثر در ظهور قرارمان ده..

به قدر توانمان در رسالتی ک برعهده مان است...

 

و چقدددددددر سخته این روزها سرکلاسهات بری و ....

کاش بتونم اثرگذار باشم..

خیرخواه باشم...

دیگرخواه باشم....

مومن ولایی باشم...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۰۱ ، ۱۶:۵۲
فرزند آدم